1993
مدیر
عضویت: 1396/02/27
تعداد پست: 2975
اولین خاطره خنده دار با همسرتون چی بود؟؟؟
برا زندگی پریشونم دعا کنین😭😭😭
عضویت: 1396/03/21
تعداد پست: 13478
تازه عقد کرده بودیم مامانم و پیچوندیم رفتیم سازی لب دریا...صبح من بیدار شدم دیدم ساعت ۵ هر کاری کردم ...
این خاطره ی خنده دارت بود؟😐😐
خدایا مارو زودتر به زندگی کثافت و چرکولی قبل برگردون
عضویت: 1394/07/18
تعداد پست: 4064
اولین روز بعد از عقدمون ساعت 5ونیم صبح شوهرم اومد خونه بابام دیدنم خخخخخ😂😂😂😂😂
احتمالا تا صبح نخوابیده بوده دیده هوا روشن داره میشه اومده
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
عضویت: 1395/08/02
تعداد پست: 5884
اولای ازدواجمون بودهمسرم گفت یک دست لباس زیربیارخونمون بزارلازم شد داشته باشی اخه یکدفعه خونشون پریو ...
عضویت: 1394/10/30
تعداد پست: 3335
اگرمیخواهید اندازه تمدن و پیشرفت ملتی را بدانید...به زنان آن ملت بنگرید.....!
عضویت: 1396/04/27
تعداد پست: 62
وقتی عقدبودیم مامانم خیلی تاکید داشت که ما رابطه نداشته باشیم امامایواشکی کارمونو کرده بودیم یه روز کارت دانشجویی من توگمشده بودم زنگ زدم مامانم که توکیفم نگاه کنه اونم درکیفمو باز کرده بود ی بسته کاندوم دیده بود اعصابش خردوقتی اومدم ی جوری ماست مالیش کردم اما از اون به بعد نذاشت ماتواتاق دربسته بخوابیم
2000
عضویت: 1396/04/14
تعداد پست: 671
بچه ها، یه خاطره هم بگم که مربوط به همسرم نیست و کار دوستای دانشگاهیم بود.
من و چهارتا از دوستام تو دانشگاه حسااااابی آتیش میسوزوندیم.خیلی باهم مچ بودیم و خیلی هم اهل شوخی با همدیگه.
روز عقدم بود و تو محضر همه جمع شده بودن که ما عقد شیم، حاج آقا شناسنامه هارو خواست، ماهم تحویل دادیم.نشسته بودیم و داشتیم صحبت میکردیم که یهو دیدم حاج اقا و دفتردارش غش کردن از خنده !!! همه کنجکاو شدن چیشده و فلان که حاج اقا منو صدا زد و شناسنامه رو داد دستم و گفت ببر پاکش کن بیا ، با تعجب شناسناممو باز کردم که چیو پاک کنم؟ دیدم صفحه دومش مشخصات همسر رو دوستام با مداد نوشتن و مشخصات فرزند رو پر کردن از اسمهای :خاله قزی، اسی خطر، غضنفر، یدی سیاهه و تا اخر از این اسمهای چرت و پرت نوشتن یعنی تا بناااااگووووووووش سرخ شددددددم همه زمینو چنگ مینداختن از خنده
عضویت: 1395/10/24
تعداد پست: 847
من تا عقد کردیم فرداش شوهرم رفت سرکارش شهر دیگه، 20 روز طول کشید،10 روز مرخصی داشت برنامه ریزی کردیم تو این ده روزه بریم مسافرت مشهد وشمال،با خواهر و شوهرخواهر.همه چیز آماده بود تا اومد حرکت کنیم صبح اومد حرکت کردیم همش دنبال موقعیت تا بغلم ،بوسم کنه ،جور نمیشد،تا شب که در حال رانندگی بود و خواهر و،،،خواب بودن اومد سمت من، بغلم کنه از جاده خارج شد چشمتون روز بد نبینه رفتیم تو کوه ماشین داغون شد اما خودمون سالم
عضویت: 1396/02/26
تعداد پست: 1766
عضویت: 1396/04/21
تعداد پست: 3300
روزای اول بود که عقد کرده بودیم مادرشوهرم دعوتم کرد خونشون.رفتم اونجا دیدم پدربزرگ مادربزرگ همسرمم ه ...
چه مادر بزرگ باحالی والله
وزن اولیه ۷۶/۵ وزن هدف ۶۵ وزن فعلی ۷۴
عضویت: 1396/04/21
تعداد پست: 3300
اولین خاطره خنده دار من تو عقد با مامانم شکل گرفت بجای شوهرم😨😨😨 شوهرم هفته ای دوشب اوایل تو عقد ...
وزن اولیه ۷۶/۵ وزن هدف ۶۵ وزن فعلی ۷۴
2006
عضویت: 1396/03/15
تعداد پست: 1181
استارتر موضوعت خیلی خوبه..
خاطرات بچه هام ک عالین..دمتون گرم😁😁😁😁😁😁
خداجونم شکرت واسه هرچی دادی و ندادی..والبته میخای بدی."اللهم صل علی محمد و اله محمد."
عضویت: 1396/04/21
تعداد پست: 3300
من و شوهرم دوست بودیم با هم روزی که رفتیم جواب ازمایش بگیریم چون هردومون کم خونی شدید داشتیم برگه تا ...
ببین راست میگفت مرحم شدین
تازه داری نی نی دارم میشی اخه مرحم شدن تا چه حد
وزن اولیه ۷۶/۵ وزن هدف ۶۵ وزن فعلی ۷۴
عضویت: 1396/04/09
تعداد پست: 118
واااااااااای من که نگوووو روزی که از ازمایش اومدیم مامانم نهار درست کرده بود همگی نشستیم سر سفره که یهو چشتون روز بد نبینه خواهر کوچیکم یه گ و ز ی داد که همه رفتن تو کما سرمو بلند کردم دیدم مامانم نیس توی دو ثانیه منم فرار کردم تو اشپزخونه
عضویت: 1396/04/21
تعداد پست: 570
وااااای خدایا من غش کرددددددم😂😂😂😂😂😂😂همتون عالی بودین
یه صلوات برای حل شدن مشکلم بفرستید❤مرسی میشم
عضویت: 1396/02/27
تعداد پست: 2001
من تا عقد کردیم فرداش شوهرم رفت سرکارش شهر دیگه، 20 روز طول کشید،10 روز مرخصی داشت برنامه ریزی کردیم ...
عضویت: 1396/04/27
تعداد پست: 3032
اولین خاطره خنده دار من تو عقد با مامانم شکل گرفت بجای شوهرم😨😨😨 شوهرم هفته ای دوشب اوایل تو عقد ...
وای خدا من که مردم از خنده...
چیکار کرده بودی؟؟؟😂😂😂😂😂😂
عضویت: 1396/03/21
تعداد پست: 4420
خاطره خنده دارم خیلی به سختی یادم میاد ولی همیشه خاطرات ضایع شدنم خیلی خوب یادم میمونه.مثلا یکیش این بود که تازه عقد کردیم چندساعت بعدش رفتیم بیرون تا باهم قدم بزنیم و یکم بگردیم. منم واسه محضر کفش خوشگلای پاشنه بلندمو پوشیده بودم و اصلا نمیدونستم قراره بریم بیرون .
حالا تصور کنین خیلی عاشقانه مثه 😆دو نوگل شکفته و دوکفتر عاااشق برای اولین بار دست همو گرفتیم و تو بازار گشت میزدیم و کلی تو دلم ذوق میزدم که یهو پام پیچ خورد و نزدیک بود با کله بخورم زمین😂 . یعنی از خجالت آب شدم بخدااااا تو اون لحظه ..که خداروشکر همین دست تو دست بودن مانع شد کار به جاهای خنده دارتر و ضایعتر نکشه...
ولی دیدم که شوهرم ریز میخندید.😭
تا بعداز کلی زحمت تونستم آبرومو جمع کنم و به خودم مسلط بشم باز پام 360درجه پیج میخورد... دیگه شوهرم از خنده داشت مترکید و همش میگفت عزیزم چته مراقب باش ...😩
بارسوم که باز اتفاق افتاد به این نتیجه رسید که کفشام مناسب نیست. و راهو کج کردیم و سریع برگشتیم خونه .😒
💚خداجونم هزاران بار شکرت.👸
عضویت: 1396/02/09
تعداد پست: 857
من اوایل عقدباشوهرم رفتیم کفش بخریم بازار....من چشام ضعیفه وبیرون کم عینک میزنم.داشتیم باشوهرم ویترین هارونگاه میکردیم ک چشم ی کفش خیلی قشنگی رودید همینطوربلندبلندمیگفتم وای بیببین چ کفشایی ک مصادف شد بابرخوردمن بادرب شیشه ای وترکیدن ملتی ک توکفش فروشی بودن نامردا خیلی شیشه تمیزبوداصلافک نمیکردم وجودداشته باشه...
منم سریع رفتم بغل شوهرم وسط خیابون شروع ب گریه کردم شوهرمم لباشو روهم فشارداده بوداززورخنده ومیگف چیزی نشدچیزی نشدبلافاصله بعدش ازمحل متواری شدیم دوکوچه بعد بود ک تازه شوهرم منفجرشد😂😂
عضویت: 1396/02/09
تعداد پست: 857
عضویت: 1395/05/31
تعداد پست: 28186
وای خدا من که مردم از خنده... چیکار کرده بودی؟؟؟😂😂😂😂😂😂
نمیدونم بخدا...میدونم که مامانم دیگه اون ادم قبلی نشد😆
سعدیا گفتی که مهر ش میرود از دل ولی...مهر رفت و ماه آبان نیز آرامم نکرد
در حال شمارش افراد آنلاین